مانوس هاتزیداکیس: بزرگترین آهنگساز یونان
مانوس هاتزیداکیس (۲۳ اکتبر ۱۹۲۵ – ۱۵ ژوئن ۱۹۹۴) به همراه میکیس تئودوراکیس، بزرگترین آهنگساز یونان بود.
موسیقی او به راحتی میتواند به عنوان موسیقی متن یونان قرن بیستم توصیف شود.
سخنان هاتزیداکیس به اندازه موسیقیاش شاعرانه بود، کلماتش به اندازه هر نویسنده معاصر یونانی شاعرانه بودند. در سال ۱۹۶۰، او جایزه اسکار بهترین آهنگ اصلی را برای آهنگ “هرگز در یکشنبه” از فیلمی به همین نام دریافت کرد.
اظهارات خودزندگینامهای او بهتر از هر زندگینامهای است که درباره او نوشته شده است.
او گفت: “من در ۲۳ اکتبر ۱۹۲۵ در زانتی به دنیا آمدم، همان زانتی که ارزش حفظ کردن داشت، نه آن دیگری که بعداً توسط مهاجران داخلی ساخته شد.”
در آن زمان، “همزیستی یک نسخه از بل اپوک به همراه منارههای واقعی ترکی، رنگ و محتوا به یک دیگ اجتماعی از تمام گوشههای دنیای یونانی میداد، که به طور تصادفی خود را در منطقه مرزی یافتند و در میدانهای عمومی چارلستون میرقصیدند.”
او فاش کرد: “مادرم از آدریانوپل بود، دختر کنستانتینوس آروانیتیدیس، و پدرم از میرثیو رتیمنون، کرت. من محصول تولد دو نفری هستم که تا جایی که میدانم هرگز با هم کار نکردهاند، جز زمانی که تصمیم گرفتند من را بسازند. به همین دلیل است که من درون خود هزاران تناقض و تمام دشواریهای جهان را دارم. اما آگاهی بورژوایی من، به همراه به اصطلاح تصدی من به عنوان یک اروپایی، نتیجهای چشمگیر به ارمغان آورد.”
او درباره زندگیاش گفت: “تمام زمانم در زانتی سعی کردم والدینم را به عمق بشناسم و خواهرم را پاک کنم، اما در هیچکدام موفق نشدم. بنابراین در سال ۳۲ به آتن نقل مکان کردیم، جایی که برای من غیرممکن بود که شکست خود را فراموش کنم.”
هاتزیداکیس گفت که او “شروع به زندگی و آموزش در پایتخت کرد در حالی که عشق و عملکرد شاعرانه زمان خود را مطالعه میکرد… و در زمانی که آتیکا و آموزش هنوز وجود داشتند، آموزش آتیکا دریافت کرد.”
او گفت: “من به شدت تحت تأثیر اراتوکریتوس، ژنرال ماکریگیانیس، کارخانه فیکس (آبجو)، چارالامبوس از (کافه) ‘بیزانتیوم’، آب و هوای مرطوب تسالونیکی و افراد ناشناسی که به طور تصادفی ملاقات کردم و در تمام سالهای بعد ناشناخته باقی ماندند، قرار گرفتم.”
او به یاد میآورد: “در طول اشغال (آلمان)، متوجه شدم که درسهای موسیقی چقدر بیفایده بودند، زیرا به طور خیانتآمیزی من را از اهداف اصلیام در ارتباط، کانالسازی و ناپدید شدن دور میکردند، به همین دلیل است که بلافاصله پس از اشغال آنها را متوقف کردم.”
بنابراین، “من در یک کنسرواتوار تحصیل نکردم و بنابراین خودم را از شبیه شدن به یک عضو انجمن موسیقی پانهلنیک نجات دادم.”
هاتزیداکیس درباره شعرها و بسیاری از آهنگهایی که نوشت صحبت کرد و اعتراف کرد که او “به طور خاص در انتقال دیدگاههای خود از طریق فرآیندهای دموکراتیک درگیر بوده است، که از آنها به عنوان یک کارمند در سالهای اخیر بیشترین بهره را برده است”، و افزود که “[او] به هر قیمتی از هر چیزی که احساسات عاشقانه و حساسیت شخصیاش را آسیب میزد، اجتناب کرد.”
او گفت: “من زیاد سفر کردم و این به من کمک کرد تا بفهمم که حماقت به طور انحصاری محصول کشور ما نیست، همانطور که شوونیستهای یونانی و عاشقان ملیگرایی به طور مداوم ثابت میکنند. در عین حال، کشف کردم که افرادی که به من علاقهمند بودند باید به زبان یونانی صحبت کنند، زیرا ارتباط به یک زبان خارجی دردناک بود.”
مانوس هاتزیداکیس از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۲ در ایالات متحده زندگی کرد، جایی که با بسیاری از موسیقیدانان برجسته از جمله کوئینسی جونز و مایکل کامن همکاری کرد.
در آنجا، او “لبخند ژوکوندا” (Το Χαμόγελο της Τζοκόντα) را ضبط کرد، یک آلبوم کاملاً بیکلام که بیش از ۲۸ دقیقه طول میکشد و در نهایت به پرفروشترین آلبوم او در یونان تبدیل شد.
او گفت: “در سال ۶۶ خود را در آمریکا یافتم. من به مدت شش سال آنجا ماندم، سالهای دیکتاتوری، به دلایل صرفاً مالیاتی – مشخص شد که من سه و نیم میلیون به دولت بدهکار بودم. پس از پرداخت بدهیام، حدود سال ۷۲ بازگشتم و یک کافه به نام پولیتروپون تأسیس کردم، تا زمانی که دموکراسی در سال ۷۴ بازسازی شد، زمانی که آن را بستم زیرا دوران استادیومها (کنسرتها) و تخلیه مردم بود.”
او ادامه داد: “من خونسردیام را حفظ کردم و از رقصهای ملی یا رقصهای مقاومت اجتناب کردم. وقتی پولیتروپون را بستم، حدود سه و نیم میلیون ضرر کردم – به نظر میرسد که این یک عدد سرنوشتساز برای زندگی شخصی من است.”
به گفته هاتزیداکیس، از سال ۱۹۷۵ به بعد، دوران معروف روحانی آغاز میشود، که او را به یک مخاطب بزرگ و ناآگاه، البته یونانی، به عنوان دشمن قسمخورده موسیقی یونانی، موسیقیدانان یونانی و فرهنگ یونانی شناساند.
او گفت: “در این زمان و پس از یک حمله قلبی ناموفق، دوباره، ناموفق، سعی کردم همان ایدههای کافه را در (پخشکننده عمومی) ERT و زمانی که در وزارت فرهنگ بودم، به معنای تحمیل دیدگاههایم از طریق فرآیندهای دموکراتیک، تحقق بخشم. با این حال، هر دو این سازمانها، که از بدو تولد فاسد و فاسد شدهاند، موفق شدند به من به طور موفقیتآمیز مقاومت کنند و، همانطور که میگویند، من را شکست دهند. با این حال، در این زمان، سومین (ایستگاه رادیویی عمومی) متولد شد و خود را به کشور تحمیل کرد.”
بنابراین، او موفق شد شخصیت خود را که از کودکی آسیب دیده بود، کامل کند و به فروش “بلیطهای بختآزمایی در بهشت” بپردازد و احترام نسلهای جوانتر را به دست آورد که او به عنوان یک یونانی اصیل و یک عاشق بزرگ باقی ماند.
“`